ديرگاهيست که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است
باز قسمت غمها شده ام
اگر آيينه زمن بي خبر است
که اسير شب يلدا شده ام
من که بي تاب شقايق بودم
همدم سردي يخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنند
تا نبينم که چه تنها شده ام.