من...تو...او...
تو...خودت...خوده خودت...خوده خوده خودت
ديرگاهيست که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است
باز قسمت غمها شده ام
اگر آيينه زمن بي خبر است
که اسير شب يلدا شده ام
من که بي تاب شقايق بودم
همدم سردي يخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنند
تا نبينم که چه تنها شده ام.
توخود داني خوب که معناي تمامِ دلخواسته هايم هستي ...
خوب داني باتو زندگي زندگي ميشود ...
اين روزها درگيره اين جمله هستم ...
من زندگي ميکنم يا زندگي مرا ؟؟؟
براستي چرا ؟؟؟؟
خيلي قشنگ بود خواهرکم .بازي با لغات وحرف هايي مگو ...