با اين طراوتي که تو داري به دلبري
سهل است دل، که جان من از دست مي رود
ساکت در اين قطار هياهو نشسته ام
از پيش چشم، هر چه جهان هست مي رود
صحرا و کوه و جنگل و دامان دشت و رود
اين کاروان چه سرخوش و سرمست مي رود
من بي تو مثل برگ خزان ديده ام که باد
راحت مرا گرفته سر دست، مي رود
محمد امين پور