ميان اين همه غوغا، ميان صحن و سرايت
بگو که مي رسد آيا صداي من به صدايت؟
مني که باز برآنم که دعبلانه برايت
غزل ترانه بخوانم در آرزوي عبايت
من و عباي شما؟ نه من از خودم گله دارم
من از خودم که شمايي چقدر فاصله دارم
هنوز شعر نگفته توقع صله دارم
مني که شعر نگفتم مگر به لطف دعايت
چقدر خوب شد آري، نگاهتان به من افتاد
همان دقيقه که چشمم درست کنج گهرشاد
بدون وقفه به باران امان گريه نمي داد
هزار تکه شد اين من به لطف آينه هايت
چنان که بايد و شايد غزل غزل نشدم مست
که دست من به ضريحت در اين سفر نرسيده است
من اين نگاه عوامانه را نمي دهم از دست
اجازه هست بيفتم شبيه سايه به پايت؟
دوباره اشک خداحافظي رسيده به دامن
دوباره لحظهء ترديد بين ماندن و رفتن
و باز مثل هميشه در آستانهء در من ـ
کبوترانه زمين گير مي شوم به هوايت
مربع
سکوت کرده دوباره جهان براي من و تو
نبود و نيست صدايي به جز صداي من و تو
و مي روم به اميد دوباره هاي من و تو
ميان اين همه غوغا ميان صحن و سرايت
حميدرضا برقعي
من امام رضا ميخوام ...