• وبلاگ : ميناي دل
  • يادداشت : دليـــــــــــــــــــــل زندگي...
  • نظرات : 4 خصوصي ، 26 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + محدثه(بهونه جووني 
    سلام بچه ها
    بالاخره بعد چندين وقت ما تازه به جمع هميشگيمون برگشتيم
    دلم برا همتون تنگ شده بود..
    راستي خيلي متاثر شديم وقتي خبر فوت مادر فاطمه بيدي رو شنيديم..از خدا براشون صبر ميخوام..
    راستي ياسي جونم مطلبت مثل هميشه عالي بود و اينکه اين جمله زيبا بود که اميدوارم تو سخت ترين امتحاناي خدا دليل زندگي مونو پيدا کنيم...بيايد برا هم ديگه تو اين مورد خيلي دعا کنيم...
    شب همگيتون بخير..
    پاسخ

    سلام عزيزم ..واي كجا بودي دلم يه عالمه برات تنگ شده بود خوشحالم كه برگشتي گلم...انشاا... همه بهترين وزيباترين دليل برا زندگي كردنمون پيدا كنيم.
    آخي.....
    آخر قصه چ خوب بود....:)
    منم بهونه زندگي موخام خووووووو:(
    + قهرمان کشورم نازم به آن دَستــــــان تو
    پاکي و صدق و صفا مي بارد از دامان تو
    آفرين بر آن مقام و آن مدال رنگيـــت
    مرحبابر آن وقار و غيرت و ايمان تـــــو
    دست تو خورده ضريح پاک ِ مولايت حسين
    بوده چون فرزند زهرا يارو پشتيبان تــــو
    کارگردان وطن نازد به دســــــت دادنولي
    دست تو در پشت خود شد عزّت شايان تو


    ** خيلي خوشم اومد از اين فيد گفتم برا شما هم بذارم...
    پاسخ

    مرسي كه گذاشتي..
    سلامـ
    الهي آمين
    پاسخ

    سلام مرسي كه اومدي..
    + مهديه 
    سلام .چقد قشنگ نوشتي ابجي .
    کاش هممون دليل زندگيمونو پيدا کنيم( البته نميدونما فک کنم من پيدا کردم)
    پاسخ

    سلام مرسي...انشاا.. پس پيدا كردي مشكوكي ها..
    + مهديه 
    نام آفتابگردان كه مياد همه را به يا آفتاب مي اندازد،نام انسان كه مياد آيا كسي را به يا خدا مي اندازد؟
    اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ

    چون ديگر خدايي نيستيم..
    + بهاره 93 

    سلام ياسي خانوم نويسنده خيلي قشنگ بود خداكنه همه مون دليل زندگي كردنمونو پيدا كنيم وبفهميم واسه چي زنده ايم.
    پاسخ

    سلام مرسي كه اومدي..انشاا...
    + فاطمه ... 


    دعا نوشت: دعا کنين منم دليل زندگي مو پيدا کنم.

    لال از دنيا نري بلند بوگو آمين ....الهي آمين ...

    پاسخ

    الهي امين..
    + فاطمه ... 

    وهمچنين اين ...

    کف پايم زخمي است

    ودلم زخمي تر

    لحظه اي صبر نما

    تادلم را که به پايت افتاد،

    از زمين بردارم.

    سهم من از اين عشق - چه تفاوت دارد - سهم اين عشق کجاست؟

    تو که ما را به تمناي وصال آزردي،

    از چه آخر به دل ما غم هجران دادي؟

    در دلت چيست؟ بگو

    عشق ما يا غم او

    درد ما يا تب او

    تو نداني که چه درديست غم دل به زبان آوردن.

    ما که ديگر رفتيم؛

    ولي از عشق سخن با دل ديوانه نگو،

    که دلت از سنگ است و دل ديوانه از شيشه

    او که عاشق بشود،

    نکند فهم که سنگ از شيشه چه بدش مي آيد.

    عاقبت سنگ زد و شيشه شکست.

    کودکي اين را گفت؛

    و دل من بشکست.

    با خدا من گفتم درد دل از غم تو

    و خدا گفت به من،

    بنده کوچک من،

    دل او از سنگ است.

    پس تو بيهوده نکوش

    دل او از سنگ است

    پاسخ

    خدا دل او سنگه دل من چي؟
    + فاطمه ... 

    ونيز اين قطعه ...

    دوستي با من گفت :

    شعرهايت زيباست، قصه غصه ماست

    تو سخن از دل ما ميگويي.

    باز هم شعر بگو.

    ديگري اما گفت : شعر تو تكرار است.

    ناخودآگاه نگاهش كردم.

    لحظه اي فكر، تامل، بعد آن با خنده،

    در جوابش گفتم :

    زندگي تكراريست، من و تو تكراريم.

    من اگر نو بشوم تنهايم و در اين تنهايي

    درد را مي بينم.

    نو شدن بد درديست و تو خود مي داني

    قصه غربت و تنهايي را

    پس چرا مي پرسي؟

    حرف تو شيرين است

    شايد اين حرف دل ما و همه ياران بود

    ولي اين بارِ غمِ رسوايي، كه پدرهامان گفت

    درد بي درمان است.

    ((خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو))

    باز هم ميگويم، كه در اين غربت تلخ

    نوشدن بد درديست

    و من از تنهايي مي ترسم.

    ...

    همرهي شايد و

    بانگي بايد

    تا به فردا برسيم.

    پاسخ

    ولي نو شد خوبه حتي به قيمت تنهايي..
    + فاطمه ... 


    سلام بررفيق خودمان ...خوب نوشتي دستت درست ...نميدونم چرا برا کله پستت دوست دارم اينو برات بزرام فکرکنم يه بنده خدايي به نام طهمورث شاعرش باشه ...

    مهربون،اي هم قبيله، مي‌دونم دستات چه سرده
    هر كي مي‌گه غم نداره، تو دلش يه دنيا درده
    تو مي‌خواي كه من ندونم، دلت از غصه هلاكِ
    جاي شلاق سياهي، رو تن نجيب و پاكِ
    اما ناگفته هويداست، غمي كه ريشه دَوونده
    اون غمي كه غير شاخه، زده ريشه رو سوزونده
    تو خودت گفتي قديما، قصه گل و تگرگُ
    قصه خويش دل‌آزار، قصه ريزش برگُ
    نمي‌دونم توي دنيا چرا آدما حقيرن
    چرا خوبا واسه خوبي، توي دست شب اسيرن
    اين چرا، چرا، چراها، هيچكدوم درمون نمي‌شه
    آخه دردِ ديگه اينجاست، از يه خاكيم و يه ريشه
    تا بوده قصه دنيا، قصه غربت و درده
    پس ديگه دلو نسوزون، زندگي قسمت و بخته
    تو بخند، تو اين زمونه، چاره‌اي ديگه نداريم
    شايدم با خنده‌هامون، غصه رو تنها بذاريم
    پاسخ

    سلام ..مرسي از شعر زيبات..
     <      1   2