• وبلاگ : ميناي دل
  • يادداشت : يك زندگي....
  • نظرات : 19 خصوصي ، 17 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بلاس 


    بچه که بودم چقدر دوست داشتم تند تند بزرگ شم وبشم مثه مامان مثه عمه بزرگه مثه ....

    بزرگ وبزرگ تر شدم ...

    با بزرگ شدنم دنيامم بزرگ ميشد ...

    ديگه عروسکم نميتونست دلخوشيم باشه ...

    خواسته هامم بزرگ تر شدن ...

    بازم بزرگ تر وبزرگتر وبزرگ تر ...

    دردامم بزرگ تر ميشد ...

    بچگيام تنها دردم زخمي شدنه زانوم بود ...

    با بوسه ي مامان خوب ميشد انگا نه انگار زخمي بوده ودردي داشت ودارد ...

    حالا اما دردام ديگه بزرگ تر شدن زخمام عمقشون زياد شده ...

    بوسه مامان هم درموشون نيست ...

    حالا اما دلخوشهايم دارند سنگين تر مشن

    چون که يکيشون .....يکيشون ..... يکيشون ....

    اما بزرگترام بهم ياد دادن يکي کسي هست که خيلي از دردات بزرگتره ...بزرگتر ومهربونتر ...

    زخماي دلتو ميبيني ميتونه التيام بده مرهم بزنه بهشون ...

    منم فقط وفقط به يادشه کهتحمل کردم والا الان بايد .................

    خدايا نگاهتو ميشناسم ميونه تمومه دلخستگي هايم و آرامشتو که مرهمه آلام ودردامه خودت کمکم کن بتونم تحمل کنم خودت کمکمون کن ..............خودت .............يا الله ياالله ياالله

    پاسخ

    اگر تنهاترين تنهايان شوم باز هم خداهست...اوجبرانه همه ي نداشته هايم در زمين است...