• وبلاگ : ميناي دل
  • يادداشت : يك زندگي....
  • نظرات : 19 خصوصي ، 17 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    هستما داشتم مينوشتم!!!

    الان تو کدوم پست هستي؟؟؟؟؟؟؟؟
    ببخشيد زحمت وبلاگ من هم افتاده گردن شمااااااااا
    مرسي بابت خوبيهات/.......
    پاسخ

    نه گلم زحمتي نيست من حاضرم هر كاري از دستم برمياد برات انجام بدم تا با خياله راحت درستو بخوني گلم..راستي همين الان اپ كردم بخون فك كنم بتوني نظر جالبي بذاري...اگه دوست داشتي...
    ســــــــــلام....

    هستي؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ

    سلام گلم هستم...
    سلام
    داستانت خيلي غم انگيز بود
    من چند بار اومده بودم اينجا ولي دقت نکرده بودم
    عالي عالي
    حالا يه جمله اي به نظرم رسيد ميام مينويسم ابجي
    ميگم حال ميکنين من نيستم ؟؟؟؟
    پاسخ

    سلام...اره خيلي غم انگيز...منتظره جمله ات هستم...نه بابا دلمون دق كرد چرا شبا نمياي...
    + فاطمه ... 


    غمه انتظار کشت مرا

    هرجمعه ميگوييم اين يکي حتمن هست

    مي آيد وديگر غمي دربرمان نيست

    ديگر نميبيني عزيزي درد ميکشد وهيچ کاري ازت برايش برنمي آيد

    جز آنکه دستانت به خدابرسد ...اما نمي دانم من گنه کار وخطاکار دعاي آن آدمه خدايي چرا برآورده نمي شود ...

    همه ميگويند شايد ....شايد ....شايد ....

    عمرم را که نگاه ميکنم چقدرشايد هايش زياد هستند چرا ؟

    ولي بازم هم ميدانم که شايد ....

    او مي آيد باخيالي خدايي ...نگاهي زهرايي ... عزمي علوي او مي آيد ياس تباري از آل محمد ...اومي آيد ...او مي آيد ...

    شايد ...

    پاسخ

    او مي ايد ...قشنگ بود..امشب چرا كسي نيست...
    + فاطمه ... 

    ساعت 00.00

    ميگن ساعته صفره عاشقي

    وارده آدينه شديم ...

    اما هنوز ...

    آخر جمعه بي نامت به چه درد ميخورد ؟

    ثانيه ها همه عاشقت هستند آقاي انتظار ...

    تعجيل ذکره زبانمان ....

    فرياد نجواي قلبهامان وباران صداي چشمهايمان

    العجل ياابن النفوسه الطيبه ...

    العجل يا اباصالح المهدي

    نذره تمامه لحظه هاي انتظارت آقا صلواتي ميفرستم برمحمد وآلش تا بلکه خدارحمي نماييد وباقي غيبت برما ببخشد ...

    ساعته صفره عاشقي با نجواونياز ومناجاته آمدنش مطهر ميکنيم دل و جانمان را با صلواتي برمحمد وآل محمد...

    اللهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرج الحجه بحق الحجه

    ياابن الحسن روحي فداک متي تراني ونراک ....

    پاسخ

    شايد اين جمعه بيايد شايد..
    + بلاس 


    بچه که بودم چقدر دوست داشتم تند تند بزرگ شم وبشم مثه مامان مثه عمه بزرگه مثه ....

    بزرگ وبزرگ تر شدم ...

    با بزرگ شدنم دنيامم بزرگ ميشد ...

    ديگه عروسکم نميتونست دلخوشيم باشه ...

    خواسته هامم بزرگ تر شدن ...

    بازم بزرگ تر وبزرگتر وبزرگ تر ...

    دردامم بزرگ تر ميشد ...

    بچگيام تنها دردم زخمي شدنه زانوم بود ...

    با بوسه ي مامان خوب ميشد انگا نه انگار زخمي بوده ودردي داشت ودارد ...

    حالا اما دردام ديگه بزرگ تر شدن زخمام عمقشون زياد شده ...

    بوسه مامان هم درموشون نيست ...

    حالا اما دلخوشهايم دارند سنگين تر مشن

    چون که يکيشون .....يکيشون ..... يکيشون ....

    اما بزرگترام بهم ياد دادن يکي کسي هست که خيلي از دردات بزرگتره ...بزرگتر ومهربونتر ...

    زخماي دلتو ميبيني ميتونه التيام بده مرهم بزنه بهشون ...

    منم فقط وفقط به يادشه کهتحمل کردم والا الان بايد .................

    خدايا نگاهتو ميشناسم ميونه تمومه دلخستگي هايم و آرامشتو که مرهمه آلام ودردامه خودت کمکم کن بتونم تحمل کنم خودت کمکمون کن ..............خودت .............يا الله ياالله ياالله

    پاسخ

    اگر تنهاترين تنهايان شوم باز هم خداهست...اوجبرانه همه ي نداشته هايم در زمين است...
    سلام.
    داستان تلخي بود.مخصوصا وقتي فهميدم واقعي است.
    پاسخ

    سلام خوش اومدي..اره تلخه...دعا كنيد تا تلخي زندگيش به شيريني تبديل بشه...
    + بلاس 


    گاه خنده هاي کودکي را فرامش مي کنم ...

    لابلاي گريه هاي شانه ي خود ...

    شايد هم گريه هاي شبانه را اسيره خنده هاي کودکي ساخته ام ...

    و خود را ميان انبوهي از دودلي هايم رها کردم ...

    تا در تنهايي وسکوت ، خود را پيدا مي کنم ...

    شبانه خود را آواره ي روياها مي کنم وصبح ...

    وصبح دوباره خودِ واقعي را پيدا ميکنم ...

    آرام سبکبال به دور از تمام خيال هي شبانه ...

    دوشنبه 85.4.19ساعته 11:4شب اتاق خودم

    اين نقطه ها هم فعلن يعني امضا ...(احواله خاصيداتم توي اين دوره ي نوشم )

    پاسخ

    احوالاتمان هم كه شبيه هم است...


    به دل نگيريد جوجه هاي رنگي ، آدمها نقاش هاي خوبي هستند .فقط گاهي يادشان مي رود که نقاشي را بايد روي کاغذ کشيد.

    سلام ياس عزيز.اپت قشنگ بود .منم اپم خوشحال ميشم سر بزني

    پاسخ

    سلام گلم...جمله ي قشنگي بود چشم حتما ميام...
    + فاطمه ... 


    شادي ندارد آن که ندارد به دل غمي

    آن را که نيست عالم غم ، نيست عالمي

    دوست دارم خواهري خداوند مهربان درنگاهت

    پاسخ

    قشنگ بود مثل هميشه...
    + بلاس 

    نگاهت بنده دلم را پاره کرد

    نميشد آرام تر مرا بنگري ؟

    ديگر قلبي براي من نمانده

    بايد برم واسمم رو توي ليسته گيرندهاي قلبه سالم بنويسم

    اما نه ليست انتظاره من قلبه توست وصداي تپش آن است

    کجايي ...

    ليسته انتظارت را بنگر پر است از انتظاره من ...

    چه تند و بران نگاهم ميکني ، بنده دلم پاره شد ...

    پاسخ

    ايول..حالا منظورت نگاه كي بود زود بگو..
    + فاطمه ... 

    بسم الله ارحمن الرحيم

    امروز خداي من مرا شگفت زده کرد بازهم من از نو عاشقش شدم ...

    خوشي هايم را شک کردم به مهربانيش وخواستم که آن کمي دورتر از منم شاد باشه به بهانه ايي هرچند کوچک ...

    اما نميدونم چرا هميشه لابلاي زندگيم پر است از غمگينه هاست ...

    من شادم از لطفت خداوندا ولي دلمشغوليهايم جاي ديگريست ...

    تا با شادي رفتم سمتش تا اورانيز شاد سازم ديدم باز بيحاليش ناي اورا از زندگي گرفته ...

    رفتم بگم که ... ولي اون زودتر منو از حاله خودش فهموند ...

    چه قدر سخت است ببيني بهترينهايت درحاله ...

    ومن چه ميتوانم انجام دهم خد جز ناله وزاري کردن به آستانه درگهت اي مهربان ... اشک است که همسفره زندگيم شده و تنهاييهايم که با يادت پرميکنم خداي رحمانم به داده غم هايم برس ...

    وقتي دوري تنهايي نزدکه

    قلبم يتو ميترسه تاريکه ...

    پاسخ

    چقدر قشنگ بود...من عاشق اين بيتيم كه نوشتي قلبم بيتو مي ترسه تاريكه...
    + فاطمه ... 


    گفتا : توازکجايي کآشفته مي نمايي ؟

    گفتم : منم غريبي از شهر آشنايي

    گفتا : کدام مرغي کز اين مقام خواني ؟

    گفتم : که خوش نوايي از باغ بي نوايي

    گفتا : زقيد هستي رومست شو که رَستي

    گفتم : به مي پرستي ،جستم زخود رهايي

    گفتا : زجوي نَيَرزي ،گر زهد و توبه ورزي

    گفتم : که توبه کردم از زهد و پارسايي

    گفتا :به دل ربايي ما را چگونه ديدي ؟

    گفتم :چوخرمني گُل دربزم دل ربايي

    گفتا :بگو که خواجو درچشمِ ما چه بيند ؟

    گفتم :حديثِ مَستان سِري بُوَد خدايي

    (خواجو)

    عزيزکم ياسي جون بسيار زيبابود.

    پاسخ

    اين شعر زيبا هم تكميلش كرد...ممنون خيلي به جا وزيبا بود...
    + فاطمه بيدي 

    سلام

    من گريه ام گرفت

    پاسخ

    سلام ...الهي قربونه دلتون بشم كه اينقدر نازكه..منم وقتي مي نوشتم گريه كردم...
       1   2      >