وبلاگ :
ميناي دل
يادداشت :
خدايــــــــــــــــــــــــم باش....
نظرات :
6
خصوصي ،
192
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فاطمه اعتمادي
يه خاطره خنده دار بگم قرار بود دوستم نرگس يه روزي دعوتمون کنه خونشون بعد ديروز عصر زنگ زده بود من خونه نبودم شب که اومدم ديدم شمارش افتاده زنگ زدم داداشش مهدي ور داش (دانشجوعه )
يعد گفتم ببخشيد اقا مهدي نرگس گويا زنگ زده بود با من کار داشت
بعد اون بيچاره هم گفت اره ولي الان خونه نيست شما چهار شنبه بيايين خونه ما منم گفتم بله
منظورشو بد فهميدم بعد بيچاره عصبانيت منو که شنيد گفت نه منظورم اين بود ه که خواسته واسه چهارشنبه دعوتتون کنه مهموني
من زيادي منحرفم انقد خجالت کشيدم خخ
پاسخ
واي فاطمه چه ضايعه خدايي ذهنه همتون منحرفه ها...خيلي باحال بود.