وبلاگ :
ميناي دل
يادداشت :
خدايــــــــــــــــــــــــم باش....
نظرات :
6
خصوصي ،
192
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فاطمه نوريان
بچه ها ي بار منم کفشامو گذاشته بودم تو مسجد دانشگاه
بعد عجله داشتم سريع برم سرکلاس...سرکلاس ک رفتم يهو متوجه شدم يه چيزي تو کفشم هس...بند کفشامو ک باز کردم ...احساس کردم انگار يه چيزي به پاهام چسبيده...وقتي اومدم جداش کنم يهو ديدم پاهاي يه سوسک بزرگ تو دستمه...
آخر کلاس شروع شد به همهمه ...
استادمون که خانم بود خيلي جدي هم بود تا فهميد سوسک اينجاس از ترس ده متر از جاش پريد....
بعد هم به پسرا گفت بايد پسرا بکشنش ....
منم با کمال افتخار گفتم لازم نکرده ...تو کفشم له ش کردم...خخخخخخخخخ
بعدشم انقد خندم گرفته بود و سرخ شده بود که استاده فک کرد حالم بد شده....از يکي از بچه ها خواهش کرد منو ببره بيرون...
منم دوباره با شهامت گفتم حالم خوبه فقط اگه اجازه بدين برم دستامو بشورم