• وبلاگ : ميناي دل
  • يادداشت : خدايــــــــــــــــــــــــم باش....
  • نظرات : 6 خصوصي ، 192 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + فاطمه اعتمادي 
    يعني فک کن ما يه سال با همچين ادمي سر کرديم


    بعد خودش اون جلسات اول ميومد دستاش مي لرزيد انقد ما شلوغيم همش مي گفت خواهرا شلوغي نکنيد لک کرمانشاهم بود ديگه فک کن تازه بچه ها هم مي خواستن امتحان لغو کنن مي گفتن فاطمه جان برو باهاش حرف بزن تو عزيز دلشي
    + فاطمه اعتمادي 
    اين معلممون حسابي سخت گير بود يعني صاف سوالا کنکورو مياورد خوب زيست دو هم سخته حتي سخت تر از دو بعد من زيستم خيلي خوب بود تمام امتحاناشم 4 گزينه اي کنکوري بود برا خودش چون من درسم خوب بود خيلي به نمن اهميت مي داد همش چپ مي رفت راست مييومد اعتمادي اعتمادي
    يه روز رفتم ابدار خونه ازش برگه ها رو بگيرم داشت شيرني مي خورد به منم تعارف کرد خو برداشتم واي اومدم بالا دوستام فهميدن نمي دوني کلاس ترکيد فاطمه وساسان پيوندتان مبارک هرچي جيغ مي زدم ساکت نمي شدن انقد استرس کشيدم خوب شد خودش کمي ديراومد بالا نفهميد
    پاسخ

    بايد پا تخته مي نوشتن جا من خالي كه مي نوشتم تا اونم بفهمه..
    بچه ها ي بار منم کفشامو گذاشته بودم تو مسجد دانشگاه
    بعد عجله داشتم سريع برم سرکلاس...سرکلاس ک رفتم يهو متوجه شدم يه چيزي تو کفشم هس...بند کفشامو ک باز کردم ...احساس کردم انگار يه چيزي به پاهام چسبيده...وقتي اومدم جداش کنم يهو ديدم پاهاي يه سوسک بزرگ تو دستمه...
    آخر کلاس شروع شد به همهمه ...
    استادمون که خانم بود خيلي جدي هم بود تا فهميد سوسک اينجاس از ترس ده متر از جاش پريد....
    بعد هم به پسرا گفت بايد پسرا بکشنش ....
    منم با کمال افتخار گفتم لازم نکرده ...تو کفشم له ش کردم...خخخخخخخخخ
    بعدشم انقد خندم گرفته بود و سرخ شده بود که استاده فک کرد حالم بد شده....از يکي از بچه ها خواهش کرد منو ببره بيرون...
    منم دوباره با شهامت گفتم حالم خوبه فقط اگه اجازه بدين برم دستامو بشورم
    + نفيسه 

    سوتي هام زياده و نميتونم اينجا بگم

    فردا برام دردسر ميشه

    حالا نميشه جمعش کرد

    پاسخ

    بگو ديگه خودمونيم ديگه منم دارم فك ميكنم كه بگم.
    + فاطمه اعتمادي 
    او نفيسه خيلي استاد مرد باهاله ما امسال معلم زيستمون مرد بود اخ اخ از سوتياي کلاس اون بگم که مي ترکه اينجا
    پاسخ

    ايول بگو...
    + نفيسه 

    منم يه بار همچين ضايع شدم

    تو کلاس نشسته بوديم يه درسي داشتيم مديريت طرز اجراي مسابقات بود

    درس باحالي بود

    استادمون يه پسر جوون بود از اينايي که دخترا براش سر ميشکونن و الکي فقط به خاطر اون ميان ميشينن سر کلاس

    بعد يه موضوع خنده داري پيش اومد خيلي خنده دار بود

    از اونجايي که منم چادري سر به زير کلي تو کلاس هوامو دارن و احترام ميذارن

    منم که اصلا جلوي خنده خودمو نميتونم نگه دارم آنچنان از ته دلم خنديدم اصلا هواسم نبود ديدم کل پسرا و استاد همچين بهم نگاه ميکن و که يه لحظه خنده رو لبام خشک شد نميدونستم چيکار کنم

    يهو استاد برگشت با خنده گفت آدم به خنده شما خندش ميگيره

    همه شروع کردن به خنديدن

    پاسخ

    واي نفيس عجب حرفي گفته ها واي واي..
    آبجي ديدي اونروز تو حرم چقد حالم بد بود...اصن نميتونستم راه برم؟؟؟
    پاسخ

    گريه نكن ابجي خوب ميشي عزيز..
    + فاطمه اعتمادي 
    دايي منم دماغشو عمل کرده وقتي بر مي گرده از دانشگاه نصف روز جلو اينس ايرادات دماغشو برطرف کنه پ نگو دخترا بهش گير مي دن
    مي ترسم به عمل دوم بکشه
    پاسخ

    دقيقن تو دانشگاه هركي دماغ عمل كرده سوژه است برا بقيه..
    + فاطمه اعتمادي 

    من اسم يکي از پسراي کلاسمون گذاشتم چي توز موتوري...
    اسم يکي شون هم ست آ بکس..خخخخ
    اسم يکي شون پيراهن سبز پا شکسته...
    اسم يکي ديگه کل پوک دماغ عمل کرده...
    پاسخ

    مام همه اسم داشتن ولي طبق سوتياي انجام شده هر دفعه اسم يكشون لو ميرفت مام هي خجالت مي كشيديم.
    + فاطمه اعتمادي 
    فاطمه جون خدا بد نده ايشالا کليه هات خوب مي شه
    اگرک نتونستي از عمد که نبوده جاش قرانو ختم کن ثوابشو خدا مي ده بهت گلم
    بچه ها من شايد نتونم امسال بخاطر کليه هام روزه برم دعام کنيد...
    پاسخ

    توكل كن هرچي خدا بخواد همون ميشه ابجي..
    + فاطمه اعتمادي 
    ياسي مي تونستي بهش بگي خوبه که ادم بعضي وقتا چشاشو درويش کنه تو مقشتو مي نويشتي اقا پسر
    خودم فقط واسه حاضر جوابي افريده شدم
    پاسخ

    اي فاطمه با اون حرفا ديگه نميشد حاضر جوابي كرد...ميدوني چه لقبي بهش داده بوديم اقاي هويج تو شهر اجيلي واي واي..
    + نفيسه 

    من اينقدر از اين سوتيا تو دانشگاه دادم...
    پاسخ

    منم زياد دادم ولي مگه ادب ميشدم كه هواسم جمع كنم.
    + فاطمه اعتمادي 
    واي ياسي خيلي باهال بود اين پسرا سياست دارن همشون اب زير کاهن
    پاسخ

    دقيقن...
     <      1   2   3   4   5    >>    >