• وبلاگ : ميناي دل
  • يادداشت : تسليت قلــــــــــــــب صبــــــــــــورم...!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بهاره هميشه بهار 
    سلام الهي که قربونت برم وقتي امدم خونمون چقدر گريه کردم اخه من خر بگو تو که چهارشنبه ياسي حرم بوده چرا زنگ نزدي اينقدره به خودم فحش دادم.
    بعدم تا خيابان 17 شهريور امديم تاکسي گفت اگر مستقيم اين خيابان بري ميرسيم به خيابان شما به خدا ميخواستم بيام بهت تسليت بگم
    بعد هم تو گريه ميکردي تو بغل من هم من تو بغل تو اون بغض لعنتي ميشکوندم ولي راستش ترسيدم سر همين چيز که خودت ميدوني
    ولي به خودم قول دادم هر جور شده سفر بعدي ببيمنت .

    به خدا همه ارزوم اين بود که تو اين سفر حداقل ببينمت که نشد .
    اين متني که نوشتي پر درد بود اخ چقدرم بده ادم قلبش درد داشته باشه ميدونم خيلي سخته تازه تو درجه غمتم بالاتره بهت نميگم صبور باش چون ميدونم يه جايي اون صبرت لبريز ميشه نميگم گريه نکن چون ميدونم نميشه هرچي بگذره دل بيشتر تنگ ميشه مثل من که بهم گفتن خاک سرده عموت يادت ميره اما الان که که 1سال نيمه فوت کرده يادم که نرفته هيچ بيشترم دلتنگش شده ام.نميگم خاطرات مامانت مرور نکن چون اين خاطرات بخشي از زندگيت حالت خوب ميکنه بعضي وقتام بد . فقط بهت ميگم در برابر اين غم تسليم نشو نگذار خيلي بزرگ بشه چون هيچ ماماني دوست نداره غم دختر ش ببينه
    ميدونم اين کامنتم خيلي بلند طولني شد فکر کنم اولين کامنتي که تا حالا اينقدر زياد نوشته بودم ببخشيد.




    پاسخ

    سلام عزيزم رو دلم ديدنه تو مونده اما دلم روشنه كه بلاخره همو ميبينيم ...ادما تا غمير رو لمس نكنن نميدونن واقعن چه حسي رو تجربه ميكنن از اين حرفا زياده ولي از حرف تا عمل راه بسيار اميدوارم كسي همچين داغي رو نبينه به خاطر حرفاي قشنگت ممنون..