1...
مانده ام از رفتنت سر در گريبان همچنان !
تو شدي آرام و من هستم پريشان همچنان !
تو شدي آزاد و رفتي در پي دنياي خود
من ولي در گوشه ي تاريک زندان همچنان !
شد تمام شهرها آباد غير از شهر من !
مانده بعد از جنگ هم با خاک يکسان همچنان !
چاره ي بيماري مزمن به غير از صبر چيست؟
درد من گويا ندارد بي تو درمان همچنان !
وقت طوفان هرکسي در سرپناهي مي خزد !
من ولي بي چتر ماندم زير باران همچنان !
شب شد و هرکس به سمت خانه ي خود مي رود
من ولي در کوچه هاي شهر ويلان همچنان !
شعر : عظيمي مهر ...