• وبلاگ : ميناي دل
  • يادداشت : فرصت*****
  • نظرات : 10 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    1...

    مانده ام از رفتنت سر در گريبان همچنان !

    تو شدي آرام و من هستم پريشان همچنان !

    تو شدي آزاد و رفتي در پي دنياي خود

    من ولي در گوشه ي تاريک زندان همچنان !

    شد تمام شهرها آباد غير از شهر من !

    مانده بعد از جنگ هم با خاک يکسان همچنان !

    چاره ي بيماري مزمن به غير از صبر چيست؟

    درد من گويا ندارد بي تو درمان همچنان !

    وقت طوفان هرکسي در سرپناهي مي خزد !

    من ولي بي چتر ماندم زير باران همچنان !

    شب شد و هرکس به سمت خانه ي خود مي رود

    من ولي در کوچه هاي شهر ويلان همچنان !


    شعر : عظيمي مهر ...


    پاسخ

    جقدر غم داشت اين شعر...مرسي..