بـــــــــــــــــــاورم کن...
به دستهایم نگاه کردم
خالی بود...اشکهایم جاری شد.
ندای تو را که شنیدم دلم آرام گرفت:
به دستهایت منگر به بزرگی وبخشش من
به سویم بیا!
بازهم آمده ام
شکسته ....
خسته..
ودلتنگ..
روحم خالی است
عریان تر از هر عریانی!
نه روحانیت مانده..
نه مهربانی..
نه عشق..
رانشانی است!
اما...
باورم کن...
باورکن هنوز هم نشانی از تو دارم.
هنوز هم دلم را که می شکنندمیگویم:
خدایی دارم که تکه های شکسته دلم رابهتر
ازهر کهنه فروشی می خرد.
هنوزهم وقتی کم می آورم زیرلب زمزمه میکنم:
"اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خدا هست
اوجبران همه نداشته هایم در زمین است."
هنوز هم صدای اذانت مستم میکند.
هنوز هم بوی محرم که می اید
رخت عزا به تن میکنم
واشک ماتم می ریزم!
هنوزهم...
اری!هنوز هم تو را عاشقم
فقط راه را گم کرده ام!
من تورا میانه
هوس هایی که جای عشق می فروشند
وقدرتی که جای انسانیت می دهند
وآزادی که جای دین می بخشند
گم کرده ام..
مهربان همیشه عاشق!
باورم کن..
دستم را بگیر..
ودرکربلای دنیا ومیانه یزیدیان زمان
مرا از شمر شدن محافظ باش..
تا وجدانم را به بهای آزادی وحکومت بر نفس
مظلومانه سر نبرم!
پ ن: میگن خوشبختی یعنی تو اوج سختیا دلت گرم باشه
به خدایی که بالای سرته وکسایی که برای خوب بودنت دعا
میکنن ..من الان تو این روزا دل گرمی میخوام دلم به مهربونی
خدا خوشه فقط مهربونای همیشه برام یه جور خاصی دعا کنید
هرم نفس های گرم دعاتونو این روزا می خوام مرسی بابته
بودنتون...دوستون دارم.
پ ن: یه روز اگه ازم بپرسن بدترین درد دنیا چیه؟
میگم اینکه نفست به نفسه یکی بند باشه
اما نفستو ببرن تو با نفس مصنوعی زندگی
که نه زجر بکشی..
ادامه مطلب