میم مثل مادر..
ازکودکی از کابوس نبودنت می ترسیدم اماهربار خودت در گوشم زمزمه
میکردی کابوس های ندیدنت فقط عمرت رازیاد می کند ومن چه زود باور
بودم. همه عمر بلندی که قرار بود کنارم باشی همین بود.
من اکنون به تونیازدارم. اکنون که به جای سرم دلم را میشکنند به تو و
نوازشت نیاز دارم که فقط یک نگاه تو درمان همه ی دردهای وجودم خواهد
بود. من هرروز وهرشب برای تو بی تابم.
آری! من آن قدر بی تابی خواهم کرد تا فرشته های آسمان هم برای آرامش
قلب بی قرارم دعاکنند. آنقدر نامت رازمزمه می کنم تا ماهی های دریا نیز
با من هم صدا شوند.آن قدر در نبودن تو مرگ ثانیه ها رارقم می زنم تا زمان
هم بفهمد که بی تو هیچ ارزشی ندارد. من آن قدر اشک خواهم ریخت تا
پرنده های آسمان هم بر اشک های من بگریند..
آن قدر در لحظه هایم جاری بودی که اکنون که تورا ندارم می فهمم چقدرمن
بی تو هیچم هیچ...
مادرم!چقدر سخته در اوج روزهای شاد جوونی به پایان برسی وهیچ...
بودنت معنا وهویتم بود و من روزهاست هویتم را ،معنای بودنم را، هستی ام
را گم کرده ام.
آی آدمها! که شاد وخندانید هستی مرا ندیده اید آری هستی ام را...
آی آدمها! انصاف نیست ..انصاف نیست چرا روز مادر باشد وبهترین مادر دنیا
نباشد.چرا به جای بوسیدن دستهای گرم وپرمهر مادرم باید سنگی سرد را
لمس کنم که سردی اش وجودم را می سوزاند وخاکستر می کند.
آخ مادرم! چقدر به خاکهای سردی که وجوده گرم تورا درآغوش کشیده اند
حسودیم میشه.چقدر به بهشتی که زیر پای توست حسودیم میشه...
کاش قدمهایت را بر چشمهای من میگذاشتی کاش....
مادرم!اندوه نبودن تو، شکنجه روحی خسته وقلبی شکسته تاوان چیست؟
نمی دانم...باور کن نمیدانم...
من فقط میدانم وباوردارم:
زنده ای مثل درخت
مثل پرواز پرستو درباد
مثل آواز قناری در باد
نفس از پنجره باد صبا می گیری
چه کسی گفت که
تو میمیری؟؟؟؟؟
ادامه مطلب