نجاتم بده...
گم شده ام...میانه آدمهایی که نمی شناسمشان..
کجای راه زندگی دستت را رها کردم...
آن جا که به غفلتی نمازم قضا شد..
آن جا که اولین دروغ مصلحتی را گفتم وشیطان موذیانه
به مصلحتم خندید...
آنجا که تو نعمت دادی ومن ناسپاسی کردم..
یا نه آن جا که دلی را با خودخواهی شکستم..
نمیدانم.....
همه جا بوی دروغ می آید وریا...
ثانیه ها از بی تو بودن لبریزه...
ومن...
دلم باران می خواهد...
بارانی از جنس توبه..
بارانی از جنس اجابت...
تشنه ام
مثل یه کویر ...
مهربان ترین مهربان!
سیرابم کن!
دستم رابگیر!
نجاتم بده از آتشی که اعمالم بر سرراهم افروخته...
نجاتم بده...
اجرنا من النار یا مجیر....
ادامه مطلب