بازهم کربلا تکرارشد...
زمین سیه به تن کرده و آسمان نوحه سر داده..
ومن...
ومن هنوز در اول راه مانده ام..
هل من ناصر ینصرنی؟؟؟؟؟؟؟
ندای یاری می شنوم..
چقدر این صدا غریب است.
چقدر میانه ی آدمهایی که خود رابه برق سکه های یزید
فروخته اند این صدا آرامشی عجیب دارد..
غربت..مظلومیت...وعشق؟؟؟؟
واژه هایم از این غم غربت خیس شده اند.
دلم دیگر طاقت ناله های کودکان مظلوم کربلا را ندارد..
بازهم دیر رسیده ام...
بازهم شش ماهه ای پرپر شد..
بازهم کربلا بی سقا شد..
بازهم حسیـــــــــــــــــــــــن
میانه ی منتظران خودش
سربریده شد..
بازهم تازیانه ای دست نوازشگر برسرکودکی یتیم شد.
بازهم گوشواره که نه گوشی پاره شد...
بازهم خیمه ها در آتش جهل سوختند..
بازهم صدای مادری از جنس نور عرش را لرزاند..
بازهم کربلا تکرار شد..
بازهم دیر شد.. ومن...
بازهم کربلا تکرار شد..
ادامه مطلب
[ دوشنبه 91/8/29 ] [ 12:41 عصر ] [ یاسی ]