آغوشت..بهشت کوچک من بود..
"با احتیاط بخوانید
سطح شعر لغزنده است
بس که شاعر سطر به سطر بارید ونوشت..."
************
این روزها عجیب شده ام...دلتنگ نیستم...خسته هــــــــــم نیستم..
دیگر نه جانی برای خستگی مانده نه دلی برای دلـــــــــــــتنگی..!
زنده ام فقط همیــــــــــــــــن...
زنده ام بایاد تو که هیچ با عشق تو زندگی می کنم...
هرروزم را به جستجوی صداقت چشمانت شب می کنم و
هرشب که به یاد می آورم صداقت چشمانت را، مهربانی دستانت را،
عطر نفسهایت را در گذشته جا گذاشته ام
پرنده دلم می شکند..می میرد...
من از تبار اشکهای آرام انزوا می آیم...
از پشت پرچین تنهایی...
از انتهای ترک برداشته اشک ....
از دنیای رویاهای حقیقی...
آری! حقیقتی از جنس نبودن تو...ندیدن تو...
ومن چقدر به تو محتاجـــــــــــــــــــــــــم...!
بیا....
بیاو با من از قصه های تازه بگو که طنین صدایت مرا در بودن زنده بدارد...
برایم بگو ...از وسعت بی کران واژه های غلتیده به اشک...
از اوهام سرشار از حقیقت نبودنت...
بگو برایم...از خودت ...از دل نگرانیت...
بگو برایم...فقط بگو...تا زنده بمانم...تا تورا نفس بکشم..
مادرم!
برایم بگو آنچه را شناختم به حرمت صداقت چشمانت بود..
آنچه را در حقیقت قلبها پرستیدم به حرمت سبزی دستانت بود.
بگو که من از تو لبریزم وبی تو هیچم ...هیـــــــــــــــــــــچ..
مهتاب شبهای تاریکم مادرم!
دل آرامم جایی میان دستانت بود
که وقتی در ان بودم میان آرامشش
گم می شدم طوری که پیدا کردنم دشوار بود.
کاش هیچ وقت پیدا نمی شدم ..
کاش می شد ان لحظات خوب را تمدید کرد.
چرا که همان آغوش گرمت
بهشت کوچک من بود...!
مادرم!
اکنون من میان برزخ این جهان پر تردید
بی بهشت کوچکم چه کنم...؟؟؟؟؟؟
پ ن: عید همه ی دوستای گلم مبارک باشه واینکه یه تشکر ویژه میکنم
از همه تون مخصوصن لیلای عزیزم به خاطر ختم قرانی که هرسال به یادتونه
وبرگذار میکنید هیچی ندارم بگم جز اینکه حرم برای موفقیتتون دعا کنم خیلی
دوستون دارم وشرمنده ام که روزای شاد عید من و این وب همیشه پراز
غصه ایم و باعث ناراحتیتون میشیم.
ادامه مطلب