خدایــــــــــــــــــــــــم باش....
گفتی بخوان مرا تا اجابت کنم تورا....
نخوانده اجابتم کردی ومهمان لحطه های ناب دعایت شدم....
لحظه هایی که گناه می خریدی و
بهشت می فروختی..
لحظه هایی که تو مهربان بودی و
من پشیمون...
تو بخشنده بودی و
من شرم زده...
مهمان تو که شدم فهمیدم چقدر هیچــــــــــــــــــم...
چقدر پر از خالی ام....
پر از توهم خوب بودن ولبریز از بد بودن...
چه آسان می پنداشتم خدایی تورا وچه سخت می دانستم بندگی خود را...
گرچه خدایی تو با بودن بنده ای چون من سخت است
وبندگی من با داشتن خدایی چون تو چه آسان است..
داشتن تو یعنی ان مع العسر یسرا...
ومن چه سخت عظمت تو را می فهمم...
کجای راه بندگی تو جا مانده ام
که هرچه می دوم به تو وبزرگی ات نمی رسم..
سراب زندگی دنیاییم چرا آخرتم را ویران کرده...
چقدر حالم با تو خوب است...
چقدر به مهربانیت محتاجم...
خدای من! خدایم باش با همه ی بدی هایم...
خدای من! مهربان باش با من که هیچ از مهربانی تو نمی دانم...
تو خدای من باش تا من بدانم باید بندی ی تو باشم....
ادامه مطلب